English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 136 (9274 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to not be [any] the wiser <idiom> U باز هم متوجه نشدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to show f. U تسلیم نشدن رام نشدن
disallowed U قائل نشدن
disallowing U قائل نشدن
disallow U قائل نشدن
excluding U شامل نشدن
to fall through U موفق نشدن
to go wrong U موفق نشدن
disallows U قائل نشدن
hold the line <idiom> U تسلیم نشدن
unsay U گفته نشدن
resist temptation U وسوسه نشدن
to put by U تسلیم نشدن
to miss plant U سبز نشدن
to miss fire U کامیاب نشدن
to keep up one's spirits U دلسرد نشدن
to get out of the way U مانه نشدن
fall short (of one's expectations) <idiom> U موفق نشدن
exclude U شامل نشدن یا جداشدن
to keep ones hair on U دست پاچه نشدن
to keep one's hair on U دست پاچه نشدن
underdraw U کشیده نشدن زه تا اخر
to keep ones he U دست پاچه نشدن
excludes U شامل نشدن یا جداشدن
to keep cold U دست پاچه نشدن
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
keep one's hair on U دست پاچه نشدن
keep cold U دست پاچه نشدن
exclusion U عمل شامل نشدن
keep one's head U دست پاچه نشدن
expostfacto U عطف به ماسبق نشدن قانون
blackouts U پخش نشدن مسابقه ازتلویزیون
to meet with a repulse U پذیرفته نشدن پاسخ رد شنیدن
To stick to the main topic ( issue ). U از موضوع اصلی خارج نشدن
blackout U پخش نشدن مسابقه ازتلویزیون
to f. in the pan U باوجودجوشش وکوشش موفق نشدن
to collapse U موفق نشدن [مذاکره یا فرضیه]
to not be [any] the wiser <idiom> U ملتفت نشدن [با وجود نشانه ها و توضیحات]
throw up one's hands <idiom> U توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
impenitence U سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
leakages U مقدارمالیاتی که به علت خرج نشدن درامد در کشور
leakage U مقدارمالیاتی که به علت خرج نشدن درامد در کشور
To keep one s distmce from some one . U از کسی فاصله گرفتن ( زیاد صمیمی نشدن )
on ones guard U متوجه
tenty U متوجه
heedful U متوجه
regardful U متوجه
advertent U متوجه
attentive U متوجه
overhanging U متوجه
heliotropic U متوجه پرتوافتاب
direct U متوجه ساختن
theocentric U متوجه بخدا
Be carful . U متوجه باش
directed U متوجه ساختن
directs U متوجه ساختن
presentient U قبلا متوجه
particular redemption U متوجه فقره
see-through U متوجه شدن
to waken U متوجه کردن
point U متوجه ساختن
tendentious U متمایل متوجه
lends U متوجه کردن
see through U متوجه شدن
finical U متوجه جزئیات
wistful U متوجه ارزومند
lend U متوجه کردن
lend U متوجه شدن
lends U متوجه شدن
fails U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
failed U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
Now I understand! U حالا متوجه شدم!
point U به سمت متوجه کردن
He is attentive to his work . U متوجه کارش است
It has come to my notice that… U اخیرا"متوجه شده ام که ...
I see now . I got it now . I understand now. U حالافهمیدم ( متوجه شدم )
see the light <idiom> U متوجه اشتباه شدن
I am sorry, I don't understand. متاسفم، من متوجه نمیشوم.
I am beginning to realize ( understand ) . U کم کم دارم متوجه می شوم
otherworldly U متوجه دنیای دیگر
earthbound U متوجه بسوی زمین
acroscopic U متوجه به بالا صعودی
he aimed it at me U سخنش متوجه من بود
self centered U متوجه نفس خود
It dawned on me. U بعدش من متوجه شدم.
reentrant U متوجه بسمت داخل
Oh, I see! U آه، الان متوجه شدم!
to point to something U به چیزی متوجه کردن
ratchet effect U اثر چرخش دهنده مصرف بالا و استانداردبالای زندگی باسانی عوض نشدن
I am concentrating on my studies . U افکارم متوجه مطالعاتم است
To bring something to someones notice . Make someone sit up and take notice . U کسی را متوجه چیزی کردن
diverted U متوجه کردن معطوف داشتن
great dangers impend over us U خطرهای بزرگی متوجه ما هستند
great dangers overhang us U خطرهای بزرگی متوجه ما است
She is not mindful of her social position ( status ) . U متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
falloff U متوجه بودن منحرف شدن
diverts U متوجه کردن معطوف داشتن
Be carful of your health . U متوجه ( مواظب ) سلامتت باش
divert U متوجه کردن معطوف داشتن
animadvert U اعتراض کردن متوجه شدن
At last the penny dropped! <idiom> U آخرش متوجه شد که موضوع چه است! [اصطلاح]
It was only when she rang up [called] that I realized it. U تازه وقتی که او [زن] زنگ زد من متوجه شدم.
to pull any one by the sleeve U کسیرا متوجه سخن خود کردن
to pull any one's sleeve U کسیرا متوجه سخن خود کردن
to set one's affection فکر یا میل خود را متوجه ساختن
to strike at any one U ضربت خود را متوجه کسی ساختن
It finally sunk in ! <idiom> U آخرش متوجه شد که موضوع چه است! [اصطلاح]
Upon reflection , I realized that … U دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
intensive bombardment U بمبارانی که بیک نقطه متمرکزیل متوجه باشد
hansardize U متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
boomerangs U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranging U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranged U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomerang U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
asleep at the switch <idiom> U متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
introvert U شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
introverts U شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
extroverts U شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
blind side U سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس
How do I notice when the meat is off? U چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
extrovert U شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
feel out <idiom> U صحبت یا انجام باشخص به صورتیکه متوجه بشوی که چه فکری میکند
microwave hop U یک کانال رادیویی ریزموج میان انتن بشقابی که متوجه یکدیگر هستند
to p off an awkward situation U حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
missed U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
misses U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
miss U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
sailings U سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sail U سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sailed U سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
lanolin U لانولین [ماده چربی موجود در سطح الیاف پشم که در صورت شسته نشدن حالت انعطاف پذیری و درخشندگی به فرش های پشمی می بخشد.]
common nuisance U منظور عملی است که باعث اضرار جامعه به طور کلی شود و تاثیر ان متوجه فرد خاص نباشد
onshore U روی ساحل متوجه بطرف ساحل
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
The football players are warming up before the game ( match) . U هنوز درگرما گرم موضوع است ( کاملا" متوجه نیست ؟ هنوز گرم است )
Recent search history Forum search
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1تاندانسیو
1Write one example of a possible hypothesis using an “If...then…” statement.
2procuring activity
2procuring activity
0عشق تنها چیزی هست که اگر واقعی شو بدست بیاری
2هر کاری می کنم متن رو به فارسی ترجمه نمیکنه.
0google translatero emtehan kon hatman jawab mide. متوجه منظورتون نشدم. یعنی دیگه از برنامه شما استفاده نکنم و برم از گوگل ترانسلت استفاده کنم؟ اون که ترجمه هاش داغونه. لطفا راهنماییم کنید من برای پایا
0نحوه کار با نرم افزار waze
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com